نويسندگان



آثار تاريخي يك عاشق



دوستان عاشق تنها



دوستان عاشق



وضعیت من در یاهو



آمار وب



طراح قالب:



موزیک و سایر امکانات





زندگی...

چه معنـــــى دارد
زندگى...!؟
وقتى كه هیچ اتفاقى
من و تو را
سر راه هم قرار نمى دهد !!



[+] نوشته شده توسط NargeS در 1:43 | |







&!&^

اینقـבه قشنگــــے،

کــﮧ منــ ـم نباشم ،

یلیا واس בاشتنت بـ پات میفتــنـــ…!!

r4wfx7lp48xb2khdu03

فِڪـرَﭞ اَز سَـــَرҐ اُفتـــاב…

بـﮧ هَمیـטּ راحَتے

نـﮧ آسمــانـ بِـﮧزَمیـטּ آمَــב و نـﮧ בنیـــا تیـــرِه و تــار شُـב

ســاבه تـَـر اَز آنچـﮧ ڪﮧ فِـڪـرَشـ را مے ڪرבҐ اَز سَـرҐ اُفتـــاבے!!!

اُفتـــاבے בرُسـﭞ وَسَــطِ چَشمــانَــمـ…


[+] نوشته شده توسط NargeS در 18:58 | |







sher%20%5BAloneBoy.com%5D%20safar سفر کردم که از یادم بری، دیدم نمیشه

سفر کردم که از عشقت جدا شم
دلم می خواست دگر
عاشق نباشم
ولی
عشقت تو قلبم مونده، ای وای
دل دیوونمو سوزونده ای وای
هنوزم عاشقم، دنیای دردم
مثل پروانه ها دورت می گردم
;">سفر کردم که از یادم بری، دیدم نمیشه
;">آخه عشق یه عاشق با ندیدن کم نمیشه
غم
دور از تو موندن، یه بی بال و پرم کرد
نرفت از یاد من
عشق، سفر عاشق ترم کرد


[+] نوشته شده توسط NargeS در 18:54 | |







دختر!!

khateresaz.ir

دختر که باشی اگر زیبا باشی چهره ات را هزار نفر لایک میکنند
اما اگر قیافه ای نداشته باشی
عاشقانه ترین احساست خریدار ندارد


[+] نوشته شده توسط NargeS در 18:48 | |







...........

I LOVE U yasgroup.ir 23 عکسهای جذاب لاو متحرک
             احساس قشنگیه وقتی بدونی یکی دوستت داره،
      احساس قشنگیه وقتی بدونی یکی دلش برات تنگ شده
 اما قشنگترین احساس وقتیه که بدونی یکی هرگز تورو فراموش نمیکنه!
                   
                              من
فراموشت نمیکنم...!

                                           I LOVE U yasgroup.ir 11 عکسهای جذاب لاو متحرک
   
        


[+] نوشته شده توسط NargeS در 18:43 | |







ی وقتایی...

یه وقتــــــایی هست که جواب همه نگرانیـــات و دلتنگیات
میشــه یه جمله که میكوبن تو صورتــــت.......
"بهم گیر نـــــــده، حوصله ندارم ".......!

عکس در حال بارگذاری است. لطفا چند لحظه صبر کنید.

 

[+] نوشته شده توسط NargeS در 16:31 | |







سهمیه هوای من هم برای تو !!!


برای نفس نفس زدن در آغوش او لازمت می شود عزیزم
می خواهی از حالم بدانی؟

می خواهی از حالم بدانی؟


"بد"

حالم خوب است و خوش می گذرد

تنهایی سر میکنم تمام لحظه هایم را

گِله ای نیست...

هوا خوب است و آفتابی نیمه جان می تابد

شکایتی نیست
چون دیگر دوستی نیست

[+] نوشته شده توسط NargeS در 16:20 | |







غریبــــــــــــه


دلم یک غریبه می خواهد
بیاید بنشیند فقط سکوت کند
من هـی حرف بزنم
...
و بزنم و بزنم
تا کمی کم شود از این همه بار
بعد بلند شود و برود
نه نصیحتی نه.....
انگار نه انگار!!

[+] نوشته شده توسط NargeS در 16:18 | |







گریه...

كاش...
اي كاش...
فقط
همون يه نفر بود
كه وقتي بغض ميكردم بغلم ميكرد و ميگفت:
گريه كني ميكشمتا!

[+] نوشته شده توسط NargeS در 16:15 | |







چه زیباست...

که تو تنها نیاز من باشی

و چه عاشقانه است...

که تو تنها آرزویم باشی

 و چه رویایی ست...

این لحظه های ناب عاشقی

و من همه ی زیبایی های عاشقانه و رویایی را فقط با تو حس می کنم

به گرمی لبانت و به زلالی نگاهت همیشه دوستت دارم

 


[+] نوشته شده توسط NargeS در 16:14 | |







نیوتوטּ اگر جآذبہ رآ مـﮯ

فهمیـב،معشوقہ اش

בر בفتر خآطرآتش

نمـﮯ نوشتــ :

اشڪ هآﮮ مـטּ هم

روﮮ زمیـטּ افتآב

امآ تـو سیبــ رآ ترجیح

בآבﮮ...!

 

http://upload.tehran98.com/img1/rffc3au577yt4fjpev3s.jpg


[+] نوشته شده توسط NargeS در 16:14 | |







دل تنـــــــــــــــــــگ....

دلم تنگ است ، نمی دانم ز تنهایی
... پناه آرم كدامین سوی

! پریشان حالم و بی تاب می گریم
... و قلبم بی امان محتاج مهر توست

... نمی دانی چه غمگین رهسپار لحظه های بی قرارم من
! به دنبال تو همچون كودكی هستم
... و معصومانه می جویم پناه شانه هایت را
... كه شاید اندكی آرام گیرد دل

دلم تنگ است و تنهایی به لب می آورد جانم
بیا تا با تو گویم از هیاهوی غریب دل
كه بی پروا تلنگر می زند بر من و می گوید به من
نزدیك نزدیكی به دنبال تو می گردم ، به سویت پیش می آیم
!!! چه شیرین است پر از احساس یك خوشبختی نابم


[+] نوشته شده توسط NargeS در 11:17 | |







 

تو از زیبا ترین نیلوفر من ، بخوان غم را تو از چشم تر من

 

بدان این روی زرد از دوری توست ، که سر بیرون زد از خاکستر من . . .

 

 


[+] نوشته شده توسط NargeS در 11:8 | |







 

هیــچ گاه…

 

به خاطــر هیــچ کــس..

 

دست از ارزشهایت نکش..

 

چون زمانـی که اون فــرد از تــو دسـت بکشـد ..

 

تــــو می مانـی و یـک “مـن ” بـی ارزش…..!

 

 


[+] نوشته شده توسط NargeS در 11:2 | |







کســــی چهـ  میـــــداند کهـ

امـــــروز چند بار فــــــرو ریختمــ

از دیدن کســــی کهـ

تنهــــــا لباسشـ  شبیهـ  تــــــــو بود...

 


[+] نوشته شده توسط NargeS در 11:0 | |







 

 

 

عجب دنیایی شده.

 

کوچه ها را بلد شدم.. مغازه ها را..

 

و رنگ چراغ قرمزها.. حتی جدول ضرب را..

 

و دیگر در راه هیچ مدرسه ای گم نمیشوم..!!

 

اما گاهی میان آدم ها گم میشوم..

 

آدم ها را بلد نیستم هنوز.


[+] نوشته شده توسط NargeS در 10:57 | |







رقصیدن...

 

 

زخمی در پهلویـم است..

 

روزگار نمک ـ ـ می پاشــد..

 

و مـن به خــود می پیچـــــم..

 

و همه فــــکر می کنند می رقـــصم..

 

 


[+] نوشته شده توسط NargeS در 10:56 | |







 


بزرگتر که می شوی غصه هایت زودتر از خودت قد می کشند

 

 

 

 لبخندهایت را در آلبوم کودکیت جا میگذاری و ناخواسته وارد

 

 

 

دنیای لبخندهای مصنوعی میشوی شاید بزرگ شدن،

 

 آن اتفاقی نبود كه انتظارش را میكشیدم…!

 


[+] نوشته شده توسط NargeS در 10:52 | |







|http://www.atrebaroon.blogfa.com|عکس های عاشقانه|http://www.atrebaroon.blogfa.com|


نمیدونم این روزهام چطور میگذره فقط میدونم که میگذره.با ابهام،با یک گیجی ممتد،با

خلسه ای بی پایان....شاید به آرامش قبل از طوفان بیشتر شبیه باشه.میدونم قراره

طوفانی در درونم اتفاق بیفته اما هیچ ذهنیتی در موردش ندارم...

[+] نوشته شده توسط NargeS در 10:37 | |








 
تا میتوانی به همه محبت کن

        و هرگز از محبت کردن دریغ مکن


                      شاید کسی باشد در این دنیا 
 
                             که جانش وابسته است، به محبت تو.


[+] نوشته شده توسط NargeS در 1:56 | |







              


فریاد برآوردم خــــدا تنهاست

همه خندیدند،

گذشت...

دانستم مقصد بهشت بود نه خــــدا.

[+] نوشته شده توسط NargeS در 1:52 | |








   

پسرک رو به مزار دختر ایستاد، برایش از دلتنگیش گفت، از آغوشی که این روزها خیلی هوایش را کرده...
از شوخی های دلنشینش، از چشمان مهربانش، از حرف های نگفته اش، از یک دنیا بغضش... برایش کادو گرفته بود آمده بود تا لبخندش را ببیند!  
هق هق گریه هایش به آسمان بلند شده بود...
پسر: 
برات… کادو… برات یه دسته گل گلایل!… یه شیشه گلاب… و یه بغض طولانی آوردم…! 
تک عروس گورستان!
پنج شنبه ها دیگه بدون تو خیابونها صفایی نداره…!
اینجا کنار خانه ی ابدیت می نشینم و فاتحه میخوانم…
نه  اشک و فاتحه... اشک و فاتحه و دلتنگی
امان… دنیای من! تو خیلی وقته که…
آرام بخواب فرشته کوچ کرده ی من…
دیگر نگران قرصهای نخورده ام… لباس اتو نکشیده ام…. و صورت پف کرده از بی خوابیم نباش…!
نگران خیره شدن مردم به اشک های من هم نباش..!
بعد از تودیگر مرد نیستم اگر بخندم…
اما… تـو آرام بخواب…

[+] نوشته شده توسط NargeS در 1:48 | |








میخواهم از تو بنویسم، نوشته ای که تمام احساس پاکت را لبریز از شوق کند.
اما هر چه می اندیشم تمام کلمات به هزاران شکل در وصف معشوق و زیبایی ها به زبان آورده و نگاشته شده است!
و من نمیتوانم کلمه ای غیر از تکرار واژه ها را به زبان بیاورم!
حال چگونه می توانم تو را وصف کنم که حتی کلمه ای به گوشت آشنا نباشد!؟
  میدانم، در این دنیای پر از واژه های عاشقانه نمی توانم آن جور که باید کلمات لبریز از عشق را نثار وجود پاک و مهربانت کنم.
ولی
به جای کلمات زیبای عاشقانه می خواهم خوب بنگری.
بنگر، وقتی که نامم را بر زبانت جاری می کنی چگونه ساعت های عمرم را برای نظاره روی تو به حراج می گذارم...
فقط بنگر که چگونه در مقابل قدم هایت، زمین را با مژگانم آب جارو می کنم و خاک قدم هایت را توتیای چشمانم...
فقط بنگر که چگونه در مقابل لبخندت تمام غم های عالم را به جان خریدارم و چگونه در مقابل اشک هایت زمین و زمان را بر وفق مراد دلت تغییر می دهم...
فقط بنگر لحظه ی جان سپردنم را وقتی که آغوش تو مکان آرامیدنم باشد...
بنگر و فقط بنگر که چگونه زندگیت را بهشتی سازم که نه گوشی شنیده و نه چشمی به خود دیده...
فقط تا ابد در کنار من باش.



[+] نوشته شده توسط NargeS در 1:45 | |








میخواهم از کسی بنویسم که حسابی دلم هوایش را کرده، 
از کسی که زندگی بدون او یعنی تباهی و پوچی...
از خدایی که فراموشیش کار هر روزمان شده، خدایی که با تمام نشانه های زیبای وجودیش خیلی غریبانه در دل ها نشسته است. آنقدر غریب که انسان ها خود را قادر به انجام هر کاری میدانند بی آنکه ذره ای به این فکر کنند، دست و عقل و تمام اعضای بدن را خدا در اختیارمان قرار داده است.
آری خدای من، خدای مهربان من، به خودت قسم من نیز گاهی سخت دلم می گیرد از اینکه چگونه به این دنیایی که تو آفریدی بد وابسته می شویم و دیگر هیچ چیزی جز خودمان ارزشی پیدا نمی کند!
آنقدر وابسته زیبایی هایش می شویم که تک زیبای عالم را به باد فراموشی می سپاریم.
خدایا خودت میدانی در سخت ترین لحظه هایم نیز از یادت غافل نبودم، حتی در لحظه های از دست دادن عزیزانم، چرا که میدانم مقصد تو هستی و همه چیز بسوی تو باز آید...
خدایا باز تو میدانی برای هیچ چیزی طمع نکردم و از داشته هایم گذشتم که همگان نیز بهره ببرند تا شادی ها را با هم شریک شویم...
اما !
بسیار تاسف خوردم از غرورهای بی جا، از درویی ها و دروغ ها و از دست کسانی که زندگی دیگران را به ازای خوشنودی خود سیاه و تباه می کنند تا به داشته های خود بیفزایند و افتخار کنند، بی آنکه بدانند همه مسافریم و هیچ چیزی جز خوبی ماندگار نیست...
خدایا نگذار شیطان درونمان یاد تو را از ما بگیرد که هیچ چیز تو نمی شود و خدایا از من نگیر شانه های پر محبتت را در این روزهایی که بغضم هوای شکستن دارد و چشمانم میل باریدن...
 
                                                                                دوستتون دارم:نرگس

[+] نوشته شده توسط NargeS در 1:41 | |







ﺩﺧﺘﺮﯼ ﺑﺎ ﻣﺎﺩﺭﺵ ﻣﺮﺍﻓﻌﻪ ﺩﺍﺷﺖ. ﺍﻭ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﻋﺼﺒﺎﻧﯽ ﺷﺪ ﻭ ﺍﺯ ﺧﺎﻧﻪ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺭﻓﺖ .
 ﭘﺲ ﺍﺯ ﻃﯽ ﺭﺍﻩ ﻃﻮﻻﻧﯽ، ﻫﻨﮕﺎﻣﯽ ﮐﻪ ﺍﺯ ﯾﮏ ﻓﺮﻭﺷﮕﺎﻩ ﮐﯿﮏ ﻋﺒﻮﺭ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ، ﺍﺣﺴﺎﺱ ﮔﺮﺳﻨﮕﯽ ﮐﺮﺩ.
 ﺍﻣﺎ ﺟﯿﺐ ﺩﺧﺘﺮ خالیﻭ ﺣﺘﯽ ﯾﮏ سکه ﻫﻢ ﻧﺪﺍﺷﺖ.
ﺻﺎﺣﺐ ﻓﺮﻭﺷﮕﺎﻩ ﯾﮏ ﺯﻥ ﺳﺎﻟﺨﻮﺭﺩﻩ ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ﺑﻮﺩ. ﭘﯿﺮﺯﻥ ﺩﯾﺪ ﮐﻪ ﺩﺧﺘﺮ ﺩﺭﻣﻘﺎﺑﻞ ﮐﯿﮑﻬﺎ ﺍﯾﺴﺘﺎﺩﻩ ﻭ ﺑﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ، ﺍﺯ ﻭﯼ ﭘﺮﺳﯿﺪ : ﻋﺰﯾﺰﻡ، ﮔﺮﺳﻨﻪ ﺍﯼ؟ ﺩﺧﺘﺮ ﺳﺮﺵ ﺭﺍ ﺗﮑﺎﻥ ﺩﺍﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ : ﺑﻠﻪ، ﺍﻣﺎ ﭘﻮﻝ ﻧﺪﺍﺭﻡ.
 ﭘﯿﺮﺯﻥ ﻟﺒﺨﻨﺪﯼ ﺯﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ : ﻋﯿﺐ ﻧﺪﺍﺭﺩ، ﻣﻬﻤﺎﻥ ﻣﻦ ﻫﺴﺘﯽ. ﭘﯿﺮﺯﻥ ﮐﯿﮏ ﻭ ﯾﮏ ﻓﻨﺠﺎﻥ ﺷﯿﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﺩﺧﺘﺮ ﺁﻭﺭﺩ. ﺩﺧﺘﺮ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺳﭙﺎﺳﮕﺬﺍﺭ ﺷﺪ. ﺍﻣﺎ ﻓﻘﻂ ﮐﻤﯽ ﮐﯿﮏ ﺧﻮﺭﺩ ﻭ ﺳﭙﺲ ﺍﺷﮑﻬﺎﯾﺶ ﺑﺮ ﮔﻮﻧﻪ ﻫﺎ ﻭ ﺭﻭﯼ ﮐﯿﮏ ﺟﺎﺭﯼ ﺷﺪ. ﭘﯿﺮﺯﻥ ﺍﺯ ﺩﺧﺘﺮ ﭘﺮﺳﯿﺪ : ﻋﺰﯾﺰﻡ، ﭼﻪ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ؟ ﺩﺧﺘﺮ ﺍﺷﮑﻬﺎﯾﺶ ﺭﺍ ﭘﺎﮎ ﮐﺮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ : ﭼﯿﺰﯼ ﻧﯿﺴﺖ. ﻣﻦ ﻓﻘﻂ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺍﺯ ﺷﻤﺎ ﺗﺸﮑﺮ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ. ﺑﺎ ﻭﺟﻮﺩ ﺁﻧﮑﻪ ﺷﻤﺎ ﻣﻦ ﺭﺍ ﻧﻤﯽ ﺷﻨﺎﺳﯿﺪ، ﺑﻪ ﻣﻦ ﮐﯿﮏ ﺩﺍﺩﯾﺪ.
 ﻣﻦ ﺑﺎ ﻣﺎﺩﺭﻡ ﺩﻋﻮﺍ ﮐﺮﺩﻡ ﺍﻣﺎ ﻣﺎﺩﺭﻡ ﻣﻦ ﺭﺍ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺭﺍﻧﺪﻩ ﻭ ﺑﻪ ﻣﻦ ﮔﻔﺖ: ﺩﯾﮕﺮ ﺑﻪ  ﺧﺎﻧﻪ ﺑﺎﺯ ﻧﮕﺮﺩ.
ﭘﯿﺮﺯﻥ ﺑﺎ ﺷﻨﯿﺪﻥ ﺳﺨﻨﺎﻥ ﺩﺧﺘﺮ ﮔﻔﺖ: ﻋﺰﯾﺰﻡ، ﭼﻄﻮﺭ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﯽ ﺍﯾﻦ ﮔﻮﻧﻪ ﻓﮑﺮ ﮐﻨﯽ؟ ﻓﮑﺮ ﺑﮑﻨﯽ، ﻣﻦ ﻓﻘﻂ ﯾﮏ ﮐﯿﮏ ﺑﻪ ﺗﻮ ﺩﺍﺩﻡ، ﺍﻣﺎ ﺗﻮ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺍﺯ ﻣﻦ ﺗﺸﮑﺮ ﻣﯽ ﮐﻨﯽ. ﻣﺎﺩﺭﺕ ﺳﺎﻟﻬﺎ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻮ ﻏﺬﺍ ﺩﺭﺳﺖ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ، ﭼﺮﺍ ﺍﺯ ﺍﻭ ﺗﺸﮑﺮ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﯽ ﻭ ﭼﺮﺍ ﺑﺎ ﺍﻭ دﻋﻮﺍ ﻣﯽ ﮐﻨﯽ؟ ﺩﺧﺘﺮ ﻣﺪﺗﯽ ﺳﮑﻮﺕ ﮐﺮد، ﺳﭙﺲ ﺑﺎ ﻋﺠﻠﻪ ﮐﯿﮏ ﺭﺍ ﺧﻮﺭﺩ ﻭ ﺑﻪ ﻃﺮﻑ ﺧﺎﻧﻪ ﺩﻭﯾﺪ. ﻫﻨﮕﺎﻣﯽ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﺭﺳﯿﺪ، ﺩﯾﺪ ﮐﻪ ﻣﺎﺩﺭ ﺩﺭ ﻣﻘﺎﺑﻞ ﺩﺭب خانه ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﻣﯽ ﮐﺸﺪ. ﻣﺎﺩﺭ ﺑﺎ ﺩﯾﺪﻥ ﺩﺧﺘﺮ ﺑﯽ ﺩﺭﻧﮓ ﺧﻨﺪﻩ ﺍﯼ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺑﻪ ﺩﺧﺘﺮ ﮔﻔﺖ: ﻋﺰﯾﺰﻡ، ﻋﺠﻠﻪ ﮐﻦ ﻏﺬﺍ ﺩﺭﺳﺖ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﻡ ، ﺍﮔﺮ ﺩﯾﺮ ﮐﻨﯽ، ﻏﺬﺍ ﺳﺮﺩ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺷﺪ! ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻣﻮﻗﻊ، ﺍﺷﮑﻬﺎﯼ ﺩﺧﺘﺮ ﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮ ﺟﺎﺭﯼ ﺷﺪ.
 ﺁﺭﯼ ﺩﻭﺳﺘﺎﻥ، ﺑﻌﻀﯽ ﺍﻭﻗﺎﺕ، ﻣﺎ ﺍﺯ ﻧﯿﮑﯽ ﻭ ﻣﻬﺮﺑﺎﻧﯽ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺗﺸﮑﺮ ﻣﯽ ﮐﻨﯿﻢ، ﺍﻣﺎ ﻣﻬﺮﺑﺎﻧﯽ ﺍﻋﻀﺎﯼ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﻣﺎﻥ ﺭﺍ ﻧﺎﺩﯾﺪﻩ ﻣﯽ ﮔﯿﺮﯾﻢ...!

[+] نوشته شده توسط NargeS در 1:41 | |







تنهـــــایی

نام دیگر پاییــــــــــز است

هر چه عمیق تـــــــــر

برگریزان خاطره هــــــایت بیشتـــــــــــر …!


[+] نوشته شده توسط NargeS در 1:38 | |







 پاییـــــــــــــــز ها
تمام خاطرات زیبا
تمام رویاهای شیرین
با بوی عطر تو
در مقابل افکارم خودنمایی میکنند
میرقصند
کف میزنند
به رخ میکشند

نبودنت را….

[+] نوشته شده توسط NargeS در 1:32 | |







هنوز هم كسی نمیداند:

چوپان قصه ها

دروغ میگفت تا...

تنهایی هایش بشكند

اااااااااااااااااای مردم

گرگ گوسفندهای مرا هم خورد


[+] نوشته شده توسط NargeS در 1:30 | |







&*

دنبالـ کسے نیستمـ کهـ وقتے میگمـ میرمـ ؛
بگهـ : نرو !
کسے رو میخوامـ کهـ وقتے گفتمـ میرمـ ؛
بگهـ : صبر کنـ منمـ باهاتـ بیامـ ، تنهـ ـا نرو … !

 

[+] نوشته شده توسط NargeS در 23:14 | |







!!!!!

منو بگیر از این روزای در به در
از این روزا از این شبای بی ثمر
منو ببر به خاطرات رفتمو
روزایی که تو جا گذاشتی پشت سر
تو کوچه ها نمی شه بی تو پرسه زد
خیابونا غریب و غم گرفته ان
کجا برم چرا نمی رسم به تو ؟
کجایی پس چرا نمی رسی به من؟
حالا که نیستم اشکاتو کی پاک کنه
کی عاشقونه می نویسه اسمتو
بدون من هزارسال دیگه هم
بدون کسی نمی شکنه طلسمتو
چقدر حرف مونده و نمی شنوی
چقدر راه مونده و نمی کشم
ببین کجای قصه پس زدی منو
محاله بی پناه تر از این بشم
غریبگی نکن دلم غریبه نیست
همونه که برات ستاره چیده بود
بگو که یادته بگو که یادته
همون که گفتی از خدا رسیده بود
تو شونتو نمی سپری به هق هقم
نه می گی عاشقی نه می گم عاشقم
نه تو دیگه برام اون عشق سابقی
نه من دیگه برات گل شقایقم

[+] نوشته شده توسط NargeS در 23:12 | |